آرسام نهایت عشق Arsam Gamani cholabi

  عمو مجید و خاله زینب و محمد یوسف که اومدن مریض بودی با اینحال قرار گذاشتن آقایون که روز بعدش بریم ارتفاعات ماسال و چون شما تا صبح تب داشی با اینکه همه وسیله هامون هم جمع کرده بودیم من مخالفت کردم و رفتیم سقالکسار و موزه میراث روستایی هوا خیلی گرم بود و عذاب آور چون اضطراب تورو داشتم عشقم زود برگشتیم بردمت دکتر و گفت بستری که بیمارستان قبول نکرد کلی گریه کردم چقدر غصه خوردم تجربه بدی بود اما یاد گرفتم قوی تر باشم و صبورتر بعدش دوباره دکتر دارو داد و خدارو شکر ریه هات خوب شدن   ...

امروز شد و شد که بریم خانوادگی (سه تایی)کجا؟!برنامه ی تقدیر از بهترین مجری کودک،عشق آرسامعموپورنگ مهربون روزی پر ازخنده ! البته اولین گم شدن آرسام طلا که بعد گریه و صدا زدن اسمشو آوردنش پیش خودمون ختم به خیر شد آخه پسرمون رفته بود جلو‌ بمونه که عمورو بغل کنه ببوسه بگه دوست دارم اما نشد که بشه آخه همون اولش قبل اومدن عمو گم شد البته فکر کرد گم شده هنوز میگه :من که عمورو بغل نکردم مامان بریم تهران خونشون مهمونی ؟! من میگم :نه نمیشه آرسامی! بازم با اسرار میگه: فقط میریم سر میزنیم میاین نمیمونیم فقط بغلش کنم بوسش کنم. من میمونم و آرزوی ساده اما نشدنیه پسرم!   ...

  عروسیه دختر عموی من الناز خانوم که شما همراه امیر عباس و مخصوصا عرشیا کلی قر دادین           ...